|
|
نوشته شده در 3 / 2 / 1392
بازدید : 700
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
همه چیز از احتمال بودنت جان گرفت،....از احتمال نشستن ات بر پوست صندلی، کشیده شدن انگشتانت بر تن میز، پیچیدن صدایت در رگ اتاق.............
حالا همه چیز از احتمال نبودنت نابود می شود!
صندلی.....میز......اتاق.......من!
نوشته شده در 3 / 2 / 1392
بازدید : 563
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
چشم به سقف اتاق دوختن و ساعتها اینگونه نگاه کردن...نام دیگر عشق است!
نوشته شده در 3 / 2 / 1392
بازدید : 684
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
زخم یعنی....تو اینجایی،میان واژه هایم،خاطراتم،حتی میان این روزهای پانسمان شده.....چرک کرده اند آرزوهایم،نمی بینی؟
نوشته شده در 3 / 2 / 1392
بازدید : 518
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
منتظرت نیستم،هوای تو را ندارم...حتی دستهایم را برایت تکان نمی دهم...فقط...هرشب رأس ساعت درد،شعری به نام تو به مسلخ می فرستم!
نوشته شده در 3 / 2 / 1392
بازدید : 430
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
خانه ات سرد است؟ خورشیدی در پاکت می گذارم و برایت پست می کنم....،ستاره ی کوچکی در کلمه ای بگذار و به آسمانم روانه کن،....بسیار تاریکم....!
نوشته شده در 3 / 2 / 1392
بازدید : 390
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
دنیا که به پایان برسد، رویاها دنیایی دیگر خواهند ساخت؛ و خنده ی تو جای آفتاب را خواهد گرفت!
نوشته شده در 3 / 2 / 1392
بازدید : 702
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
آنقدر نیامدی که،ار چهره ام بهار برگ به برگ ریخت،
پاییز شدم.... دیگر نیا،آشفته می شود خوابهای رنگی ام!
نوشته شده در 3 / 2 / 1392
بازدید : 434
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
دستهای تو...پرده از وجودم کنار می زنند و مرا در برهنگی بیشتری می پوشانند... تن هایی را در بدنم کشف می کنند،دستهای تو تنی دیگر برای بدنم ابداع می کنند!
نوشته شده در 3 / 2 / 1392
بازدید : 438
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
افروخته یک به یک سه چوبه ی کبریت در دل شب... نخستین برای دیدن تمامی رخسارت، دومین برای دیدن چشمانت، آخرین برای دیدن لبانت و تاریکی کامل تا آن همه را یک جا به یاد آرم...در آن حال که به آغوشت می فشارم!
نوشته شده در 3 / 2 / 1392
بازدید : 441
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
در زندگانی من، نه جمله ی معترضه باش و نه فاصله میان دو جمله.... تو تمامی زندگی من باش...نقطه ی آخر خط...و تنها کلمه در آغاز خط...دوستت می دارم...
نوشته شده در 1 / 2 / 1392
بازدید : 743
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
اگر خود را از قله ی جهان پرت کنم تا از افیون عشق تو رهایی یابم،باز هم مردم مرا افتاده بر دستهای تو خواهند دید!
نوشته شده در 1 / 2 / 1392
بازدید : 539
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
همه شهرهای دنیا در نقشه جغرافیا به نظرم نقطه های خیالی اند،مگر یک شهر،شهری که در آن عاشق ات شدم،شهری که بعد از تو وطنم شد!
نوشته شده در 1 / 2 / 1392
بازدید : 530
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
شب و روز می نویسم...دل شاعر همیشه پر است.... شعرهایم انگار نامه هایی هستند از خودم برای خودم....!
نوشته شده در 1 / 2 / 1392
بازدید : 387
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
در میان دستهایت تبعید می شود وطنم!
نوشته شده در 1 / 2 / 1392
بازدید : 389
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
قاب عکس نیستم،آیینه ام به کسی نمی چسبم!
نوشته شده در 1 / 2 / 1392
بازدید : 483
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
نه می بازم...نه می برم! بردن یا باختن قمار است.......می بخشم!
نوشته شده در 1 / 2 / 1392
بازدید : 520
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
با نگاهم تو را می نوشم تا جرعه جرعه باورم کنی!
نوشته شده در 1 / 2 / 1392
بازدید : 389
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
شعرهایم بوی کافور گرفته اند،لای کفن کاغذ می پیچمشان و در گور دفترم دفن می شوند،...تو هم رفیق باش،دستت را روی سینه ام بگذار و فاتحه ای بخوان...شاید...کلماتم بهشتی شدند...!
نوشته شده در 1 / 2 / 1392
بازدید : 452
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
|
|
در قمار چشمهایت،
من دل گذاشتم،تو خشت....خشت روی خشت.....
حاکم تو بودی،....
این دیوار یادگار قمار ماست!
|
|
|