پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
چه بنویسم؟
نوشته شده در 30 / 1 / 1392
بازدید : 318
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
تا دست به قلم می برم،سراغ تو را می گیرند کلمات،چه بنویسم؟



نگاه...
نوشته شده در 30 / 12 / 1391
بازدید : 395
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
سبز نگاهش را همبسترم هر شب...



اشتباه از ما بود...
نوشته شده در 30 / 12 / 1391
بازدید : 544
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
اشتباه از ما بود.... که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم... دست هامان خالی... دل هامان پر ... گفتگو هامان مثلا یعنی ما!!! کاش می دانستیم هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد... حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب میمیریم... از خانه که میایی یک دستمال سفید, پاکتی سیگار, گزینه شعر فروغ, و تحملی طولانی بیاور... احتمال گریستن ما بسیار است!!!!



عروسی مهتاب...
نوشته شده در 30 / 12 / 1391
بازدید : 409
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
من اینجا... در ابهام آمیزش شب و سایه، دلم را به تیر بلندترین چراغ شهر آویخته ام... و با زخمه ساز شبگردی و عطر نمناک پاییزی و حریر مه آلود نیمه شبی عروسی مهتاب گرفته ام... باز با هزاران تیر خلاص آن را نشانه بگیر! هیچ اتفاق خاصی نمی افتد...



من و باران!
نوشته شده در 30 / 12 / 1391
بازدید : 518
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
باران... راز ویران شدنم را می داند! تو چه می دانی... این روزها... در آغوش من و تنهایی ... لا به لای این همه خاطره.... در خراب آباد این دل چه می گذرد؟‌



ای پرنده...!
نوشته شده در 30 / 12 / 1391
بازدید : 414
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
پرنده، هی پرنده‌ی بی‌پروا! در پی آن فوج گمشده،بر مه...آشيانه مساز! من ساختم،...باد آمد و همه‌ی روياها را با خود برد....



دل...
نوشته شده در 30 / 12 / 1391
بازدید : 366
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
این جهانی که پر از مضحکه و تکرار است تکه تکه شدن دل چه تماشا دارد؟



ترس...
نوشته شده در 30 / 12 / 1391
بازدید : 405
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
من از سایه ها هراسی ندارم... من از خود خود آدمها هراسانم! من از حضور بی رحم حقیقت هراسی ندارم.من از عریان شدن فریب هراسانم... من از عشق هراسی ندارم ..هراس من از همه از توست... وقتی که صورتت را بی نقاب می بینم.. همان لحظه! همان جا... از بیم تو و صورت زیبایت هزاران بار بر خود می لرزم....



من و تو...
نوشته شده در 30 / 12 / 1391
بازدید : 385
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
من از نسل همان عشق های کوکی و عروسکی می آیم اما تو که باغ دلت پر نشاط است برایم سیگاری روشن کن و مواظب خواب اقاقیها باش که من دیریست تلخ می نوشم و تلخ بالا میاورم...



خوشبختی...
نوشته شده در 30 / 12 / 1391
بازدید : 461
نویسنده : سـعـیـــــــــــــــــــــــد ه
همچون کرمی خوشبخت در وسعت بیکران یک سیب لحظه های مرده را گاز می زنم... نمی دانم،این خواب پریشان دنیاست! یا همان است که نامش زندگی نهاده اند...